یه دخی شاد

آدمک آخر دنیاست...بخند

یه دخی شاد

آدمک آخر دنیاست...بخند

من و خواستگار

ﺻﺤﺒﺖ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﻡ |:


ﻣﻦ :ﭼﺮﺍ ﺍﻧﻘﺪ ﺍﺧﻤﻮ ﻫﺴﺘﯿﻦ ﺷﻤﺎ؟
ﺍﻭﻥ : ﺧﻮﺏ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯿﮑﺸﻢ !
ﻣﻦ :ﺧﺠﺎﻟﺖ؟ﺍﺯ ﭼﯽ؟ﺍﺯﮐﯽ؟ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺍﺧﻢ ﺩﺍﺭﻩ؟ﺍﺻﻦ ﭘﺴﺮﺍﯼ ﺍﻻﻥ
ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯿﺪﻭﻧﻦ ﭼﯿﻪ؟
ﺍﻭﻥ :ﻧﻪ ﻓﻘﻂ ﺷﻤﺎ ﻣﯿﺪﻭﻧﯿﺪ . ﺍﺻﻦ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺧﻢ ﮐﻨﻢ
ﻣﻦ :ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺭﻭ
ﺍﻭﻥ : ﺧﯿﻠﯽ ﺯﺑﻮﻥ ﺩﺭﺍﺭﯾﺎﺍﺍﺍﺍﺍ ... ﻡﯾﺰﻧﻢ ﻟﻬﺖ ﻣﯿﮑﻨﻤﺎ
ﻣﻦ :ﻏﻠﻂ ﮐﺮﺩﯼ ! ﻣﺎﻣﺎﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﻥ؟؟؟
ﺍﻭﻥ : غلط کردم |:
ﻣﻦ :ﺩﯾﮕﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﺸﻪ ﻫﺎﺍﺍﺍ ﺑﭽﻪ ﭘﺮﻭ .ﭘﺎﺷﻮ ﺍﺻﻦ ﺍﺯ ﺍﺗﺎﻗﻢ ﺑﺮﻭ ﺑﯿﺮﻭﻥ!
ﺍﻭﻥ :ﺍﯾﺸﺎﻻﻩ ﺑﺘُﺮﺷﯽ !
ﻣﻦ : ﺟﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯽﯾﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯽﯾﯿﻎ
ﺍﻭﻥ : ﺩﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺩ !
ﻭ ﺑﺎ ﻭﺳﺎﻃﺘﺖ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺮ ﺧﯿﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻓﯿﺰﯾﮑﯽ ﺑﻪ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﺭﺳﯿﺪ

قرآن

ینی با اون شدتی که مامانم تو ماشین من آیت الکرسی میخونه !
.
.
.
.
.
.
.
.
عبدالباسط تو ختم باباش اونجوری قرآن نخونده :|

از کیا به افسون از کیا به افسون

افسون وبت دیگه برا من باز نمیشه

چیکار کردی :|

لایی

تو اتوبان داشتم لایی میکشیدم یه زانتیا اومد کنارم گفت:داری لایی میکشی؟گفتم نه دارم واست عربی میرقصم.
.
.
.

.
.
.

گفت : کنترل نامحسوسم بزن بغل شاباشتو بدم! :|

یخچال

موردداشتیم دختره میخواسته شیشه نوشابه روبذاره تویخچال،دیده جانمیشه یه کم ازش خورده دوباره امتحان کرده...!میگن یخچال ترکیده ازخنده:|

تاکسی

دیروز سوار تاکسی بودم گفتم کرایه چند بدم

.
.
.
.
.

میگه نمیدونم مونده به مرامت

500تومن دادم

یارو برگشت گفت : ریدم تو مرامت !

مشکلیه؟

الیسعزاتیسذدذزطتزئزچچچچچچخخخخخداسدذذسیالیدذثغصثذسالسعسالذذسالطز......
.
.
.
.
.
.
.
.
....
.
چیه دارم کیبورد تمیز میکنم مشکلیه عجبااااااا

عه این باحاله :))))

طرف بی دعوت میره عروسی !!؟؟؟
میبینه جلوش دوتا در هست
روی یکیش نوشته مهمانا با کارت و روی یکی نوشته مهمانان بدون کارت
چون کارت نداشته از در دوم میره تو
دوباره به دو در میرسه
روی یکی نوشته مهمانان با هدیه و روی یکی نوشته مهمانان بدون هدیه
چون کادو نداشتم از در دوم وارد میشه
که میبینه
.
.
.
.
.
.
.
.
.

برگشته تو خیابون اصلی :))


بدشانس

من بد شانسیمو از همون دوران بچگی وقتی که تخم مرغ رو کاشتم و بهش آب دادم؛
ولی مرغ نشد فهمیدم...!!!

مجددا بع:)))

یکی از دوستام رفته یه مغازه به یارو سی دی فروشه گفته من میخوام زبان انگلیسی یاد بگیرم یه سی دی کارتون زبان اصلی بده!
یارو هم خدا اجرش بده ایشالللللللا :|
لامصب سریِ کاملِ کارتونِ Shaun the sheep رو بهش داده.
الان خَعلی زیبا و قشنگ و خوشگل رفیقم با لهجه ی انگلیسی مثه بلبل بع بع می کنه..!

کود

یه بازار یاب جاروبرقی اومد در خونمون رو زد.همین که در رو باز کردم قبل اینکه حرف بزنم پرید داخل ، یه کیسه کود گاوی خالی کرد روی فرش!  برگشت گفت :یا من با این جاروبرقی همه ی اینارو توی 3 دقیقه جمع میکنم یا حاضرم همه رو بخورم!گفتم:با سس سفید میخوری یا قرمز؟گفت:چرا؟گفتم:قبض برقو ندادیم صبح قطعش کردن!


دمپایی

ﻭﻟﻰ ﺧﺪﺍﯾﯿﺶ ﺍﻳﻦ ﭘﺮﺍﻳﺪ ﻭﺍﻧﺘﺎ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
..
ﺷﺒﻴﻪِ ﺍﻭﻥ ﺩﻣﭙﺎﻳﻰ ﺟﻠﻮ ﺑﺴﺘﻪ ﻫﺎﻯ ﻗﺪﻳﻢ ﻧﻴﺴﺖ؟


بازم ستایش:))

سوتی ستایش:

برگه بیمارستان تاریخ تولد ستایش رو زده1350

رو قبر طاهر هم زده فوت 1367

یعنی وقتی طاهر مرد ستایش 17 سالش بود و بچش سه سالش ینی چهارده سالگی ستایش باهم ازدواج کردن ..

کنکور ستایش هم که یادتونه ینی ستایش تو چهارده سالگی کنکور داده خداا

جاهای خالی را پر کنید

کی گفته زبان فارسی ، زبان آسونیه؟؟

جاهای خالی را با کلمات "بله "و "خیر" پر کنید تا متوجه بشید:
 ... من مغز ندارم! ...من احساس ندارم!! ... من منگلم!!! ... من یه احمقم !!!

غمگین

غمگینم...

.

.

.

.

 

.

الکی گفتم!!!

دیدم مد شده گفتم منم بگم...

بع:|

از گوسفنده پرسیدن بهترین روز زندگیت چه روزی بوده؟
...
گفت:بععععععععع!!!!
.

.
.
.
افرییییین چ قشنگ صداشو درآوردی!!!!چیه؟؟؟ انتظار داشتی بگه روزی که با عشقم آشنا شدم!

درخت


از درخت آموختم که
.
.
.
.
.
نه واقعا انتظار داری از یه درخت چیزی یا بگیرم؟!
من از استادم چیزی یاد نگرفتم اون وقت بیام از یه درخت چیز یاد بگیرم؟


اکتشاف

می دونین چی آدمو خعلی می سوزونه ؟
.
.
.
.
.
هر چی که خیلی داغ باشه
کاری ندارین من برم به اکتشافات دیگم برسم 
شما رو هم در جریان می ذارم

خواب

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﻭﺳﺖ پسرمو بیرون دیدم، ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﺑﻮﺩﻡ .
زنگ زدم بهش که کجایی ؟ گف عزیزم خونه م، می خوام بخوابم، بیدار شدم زنگ می زنم .
منم رفتم جلو، زدم رو شونه ش، گفتم خوب بخوابی 
یهو جا خورد 
ﻻﻣﺼﺐ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭ نمی رﻓﺖ ، می گفت ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﺍﻩ میرم :|
ﺍﯾﻨﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﺪﺑﺨﺖ هول ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺧﺭﻭﭘﻮﻑ ﻣﯿﮑﺮﺩ :))

11تا


تا چند روز پیش فک میکردم دوست دخترم فقط تَک پرِ خودمه، 
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ولی یه روز که یواشکی تعقیبش کردم دیدم "منم یکی از اون11 تام

بابا


 وقتی بچه بودم و یه چیزی می خواستم و پول نداشتیم بخریم بهم می گفتن: به بابات نگاه کن، اون بیچاره یه نفره!

حالا انگار که باباهای مردم سه نفر بودن! با یه همچین تدابیر پرورشی ای بزرگ شدم من!:|

دوزپسر

ﺩﺧﺘــــﺮﻩ ﺍﻭﻣــﺪﻩ ﺍﺳﺘـــﺎﺗـﻮﺱ ﮔﺬﺍﺷﺘــﻪ:

ﻫــــــﻮﺭﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍ ﺑﺎﻻﺧــــــﺮﻩ ﺩﻭﺱ ﭘﺴــــﺮ ﭘﯿـــﺪﺍ ﮐــــﺮﺩﻡ

ﺣﺎﻻ ﺍﯾـﻦ ﺏ ﮐﻨــﺎﺭ ﺑـﺎﺑـﺎﺵ ﮐــﺎﻣﻨـﺖ ﺯﺩﻩ:ﻭﺍﯼ ﻣﺒﺎﺭﮐـﻪ ﻋﺴﯿﺴﻢ ﺑــﺎﻻﺧﺮﻩ ﻣﻮﻓﻖ ﺷـﺪﯼ

ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺑﺰﺭﮔــﺶ : ﺁﺧﯿــﺶ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿــﻢ ﺍﺯ ﭼـﺲ ﻧﺎﻟــﻪ ﻫﺎﺕ ﺧﺴﺘــﻪ ﻣﯿﺸﯿﺪﯾــﻢ !!

ﻋﻤـــﻮﺵ:ﻫـﺮ ﻭﻗــﺖ ﻣﮑـــﺎﻥ ﺧﺎﺳﺘـــﯽ ﺭﻭ ﻣــﻦ ﺣﺴــﺎﺏ ﮐــﻦ !!

ﺍﻭﻧﻤﻮﻗـﻊ ﻣـﻦ یه دوسـت ﺩﺍﺷﺘــﻢ ﺑــﺎ ﺗﻠﻔــﻦ ﮐﺎﺭﺗــﯽ ﺑـﻪ ﻫـﻢ ﺯﻧــﮓ ﻣﯽ ﺯﺩﯾــﻢ

ﺑﺎﺑﺎﺵ ﻓﻬﻤﯿــﺪ ﺑـﺎ ﻧﯿﺴــﺎﻥ ﺍﺯ ﺭﻭﺵ ﺭﺩ ﺷـﺪ ﻗﻄــﻊ ﻧﺨــﺎﻉ ﺷُـــﺪ

ﺑــﺎﺑــﺎﯼ ﻣﻨـــﻢ ﺑــﺎ ﭼـﺎﻗﻮ ﮐﻤــﺮﻣﻮ ﺧــﻂ ﺧﻄــﯽ ﮐــﺮﺩ :|

شیر

آخونده میگفت :
پیامبر ساده زیست بود، شیر بز می خورد!!!

انگار ردبول و دلستر هم توی منو بوده ولی پیامبر نمی خورده.
آب بوده و شیر دیگه!!!
حضرت هم بهترین گزینه ی ممکن رو انتخاب کردن؛
"شیر"
بدبختی داریمــــا..!

توجه توجه

توجه توجه

دوستان لطفا توجه کنید

میخوام وبلاگو تعطیل کنم

موافقا و مخالفا کامنت لطفا

املت

اگر غذا رو هم میشد دانلود کرد

ما فوقِ فوقش یه املت رو میتونستیم دانلود کنیم

اونم بدون نون!

سرعت نتمون به کوبیده نمی رسید!


ماشین


یه شعاری بود چند سال پیش مطرح شد :
“جهانی فکر کن محلی عمل کن”
الان نمونه‌ش رانندگی این مردم : ماشین‌های روز دنیا ، رانندگی به سبک شتر !:|

ستایش2

ﺍﯾﻦ ﺳﺘﺎﯾﺶ 2 ﻫﻢ ﻣﻌﺮﮐﻪ ﺍﺳﺖ
ﺳﺘﺎﯾﺶ ﻣﯿﮕﻪ ﻃﺎﻫﺮ 23ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺯﻟﺰﻟﻪ
ﺭﻭﺩﺑﺎﺭﻣﺮﺩﻩ ﺑﻌﺪ ﻧﺎﺯﮔﻞ)ﺩﺧﺘﺮﺵ(
ﺍﻻﻥ ﺩﻗﯿﻘﺎ 23ﺳﺎﻟﺸﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﻃﺎﻫﺮ
ﻣﺮﺩ،ﻧﺎﺯﮔﻞ ﺗﻮﺷﮑﻢ ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﺑﻮﺩﻭﺍﺻﻼ
ﺑﺎﺑﺎﺷﻮ ﻧﺪﯾﺪ.،ﭘﺲ ﻣﺤﻤﺪ ﮐﻪ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﺍﺯ
ﻧﺎﺯﮔﻞ ﮐﻮﭼﯿﮑﺘﺮﻩ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﺍﺯﮐﺠﺎ ﺍﻭﻣﺪﻩ؟؟؟
ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﻦ ﯾﺎ ﻃﺎﻫﺮ ﺯﻧﺪﺳﺖ
ﯾﺎ ﺳﺘﺎﯾﺶ xxxx (بــــــــــــوق ) :))

مریض


آدمی که همش پای اینترنتو وایبر و لاینه مریضه مریض ! به آدم مریض که روزه واجب نیست و من الله توفیق

pou

 امروز اومدم به pou غذا بدم، دیدم با اینکه گرسنشه اما غذا نمیخوره

میگه: نــع نــع نــع!

انقد اصرار کردم آخرش برگشت گفت: زبون نفهم من روزم چرا نمی فهمی؟:|

جعفر

سالها پیش در یکی از مدارس، پسربچه ای به نام جعفرهمیشه

با لباسهای چرک در مدرسه حاضر میشدهیچکدام از معلمان او را

دوست نداشتند روزی خانم احمدی مادرش را به مدرسه خواندو

درباره وضعیت پسرش با وی صحبت کرد اما مادر بجای اصلاح فرزندش

تصمیم گرفت که به شهر دیگری مهاجرت کند، بیست سال بعد خانم احمدی

بعلت ناراحتی قلبی دربیمارستان بستری شد و تحت عمل جراحی قرار گرفت،

عمل خوب بود، هنگام به هوش آمدن، دکترجوان رعنایی را در مقابل خود دید

که به وی لبخند میزد میخواست از وی تشکرکند اما بعلت تأثیر

داروهای بیهوشی توان حرف زدن نداشت با دست به طرف دکتر اشاره میکرد

و لبان خود را به حرکت در می آورد انگار دارد تشکر میکند اما رنگ صورتش

در حال تغییر بود کم کم صورتش در حال کبود شدن بود تااینکه با کمال ناباوری

در مقابل دکتر جان باخت،دکتر ناباورانه و با تعجب ایستاده بود که چه اتفاقی

افتاده است،وقتی به عقب برگشت جعفر نظافتچی بیمارستان را دید که دوشاخه

دستگاه کنترل بیماران قلبی را درآورده و شارژر گوشی خود را به جای آن زده است،

نکنه یه موقع فکر کردین جعفر دکتر شده و از این حرفا ، نه بابا اون الاغ رو چه به این حرفا

http://www.pic4ever.com/images/25r30wi.gif