ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﻭﺳﺖ پسرمو بیرون دیدم، ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﺑﻮﺩﻡ .
زنگ زدم بهش که کجایی ؟ گف عزیزم خونه م، می خوام بخوابم، بیدار شدم زنگ می زنم .
منم رفتم جلو، زدم رو شونه ش، گفتم خوب بخوابی 
یهو جا خورد
ﻻﻣﺼﺐ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭ نمی رﻓﺖ ، می گفت ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﺍﻩ میرم :|
ﺍﯾﻨﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﺪﺑﺨﺖ هول ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺧﺭﻭﭘﻮﻑ ﻣﯿﮑﺮﺩ :))
دخی شاد
پنجشنبه 12 تیر 1393 ساعت 12:46
چه دل قشنگی داری تو... چقدر به سادگی دلت حسودیم می شه
هاع :-/ :))